هر که آمد بار خود را بست و رفت / سرمقاله صدای آزادی /شماره 627
کمتر کسی است که با اخوان ثالث و چنین شعری آشنا نباشد که: «در مزارآباد شهر بی تپش/ وای جغدی هم نمیآید به گوش/ دردمندان بیخروش و بیفغان/ خشمناکان بیفغان و بیخروش». گویا تصویری از کرماشان امروز ماست. چنین شهر و دیاری که روزگاری در همه عرصه ها بهاری داشت و رنگ و نگاری.
اما این روزها در کنار دردمندیهای مردمش، کرماشان بهشت حوادث است. اتفاقاتی که هر کدامش اگر در کشوری با شیوههای مدیریت امروزین بیفتد، حد اقلش آن است که کابینهی دولت معلق میشود و وزیری، وکیلی، امیری استعفا میکند. اما ما در این مورد هم استثنا هستیم. چنین خبرهایی هم تنها یکی دو هفته در بخشهایی از تودههای مردم بازنشر میشوند. به قول معروف: انگار سرّ شده ایم!. دیگر چیزی تکانمان نمی دهد.
بخشهایی مستعد از سومار جدا میشود. چند رسانه همگام با همان لایهی مردمی، داد میزنند و هوار می کشند و «تنها صداست که نمی ماند!» دود هوا می شود و می رود. خبر عضو شورای شهر که «در شهرداری کرماشان حدود چهارصد استخدام رانتی داریم»، سر هیچ مسؤولی را به سمت خود نمی گرداند و هیچ واکنشی از سوی این مؤثران به جامعه نمی رسد. این گونه برخوردهای مسکوت با چنین پروندههای مفتوحی تنها باران بیاعتمادی را بر سر مردم میباراند.
پالایشگاه کرماشان مثل آبِ خوردن با رایزنی! مدیر ارشد غیر بومی از گلوی فلان سرمایهدار غیر بومی پایین میرود و انگار نه انگار که اتفاق غریبی افتاده است. سیلوی کرماشان نیز در بازی دیگری گرفتار میآید. باز هم به قول اخوان: «هر که آمد بار خود را بست و رفت/ ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب/ ز آن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟/ زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب ؟»....
صدای و سیمای نورانی! کرماشان گرفتار آشوب بی کفایتی مدیریتی است و حتی یکبار هم به طور ویژه صدای مظلومیت مردم این دیار نبوده است. مدیران فرهنگی، نقش گرسیوزهای داستان سیاوش شاهنامه را برای افراسیابها بازی میکنند و این عرصهها به جای رویش امید و روشنی، از ضعف متولیان، ظلمانی است.
صف بیکاران روز به روز طولانیتر می شود. در حالیکه مدیران دولت قبلی هنوز در خواب هشت ساله، جزئی از میز و صندلی هایشان شدهاند و دولت کریمهی امروز دیازپامشان را چندین ماه است دوباره تجویز کرده تا خواب مدیران همان «خواب شیرینی باشد که فرهاد رفته باشد!.»
در این روزگار خشکسالی آب و امید، کار به جایی رسیده که نان خشک نانواییهای کرماشان هم تمایلی برای ورود به سفرههای مردم را ندارد. این ماهها ابتدا شکل نازک مینیاتوری به خود گرفته و این روزها هم با افزایش قیمت، کلاسش را با همت مدیران لایق! از سفرههای مردم بالاتر دیده است. بارها نوشته ام که صدای شکستن استخوان مردم می آید. آیا گوشی برای شنیدن چنین صدایی هست؟
آیا نمایندگان محترم اقلیت مردم، حد اقل رنجهای اقل مردم را که به آنان رای داده اند، نمیبینند؟ آیا نمی توانند مطالبه گران حق مردم کرماشان باشند؟ آیا نمی توانند پیگیر جدی استخدامهای رانتی،جلوگیری از الحاق بخشی از سومار به ایلام و دهها مشکل دیگر باشند؟آیا چنین باوری صحت دارد که بخشی از آنان هم برای معرفی استاندار، گروکشی میکنند و دنبال مهرهی خودشانند؟ هر روز نام کسی سر زبانها می افتد اما «باز می گویند: فردای دگر / صبر کن تا دیگری پیدا شود...»و این حکایت همچنان باقی است.
جلیل آهنگرنژاد