علی رسولی

جستارگشایی: مخاطب مجموعه شعر نرمه واران ابتدا از خود می پرسد که در عصر سپهر گسترده ی اطلاعاتی ارتباطی  وفرایندی به نام دهکده ی واحد جهانی و در موقعیتی که خرده فرهنگ ها به بوته ی فراموشی سپرده شده و یک فرهنگ جهانی با همه ابزار وامکانات مدرن درتمامی ابعاد در حال استقرار تمام است. سرایش شعر با گویش محدود کردی کلهری تا چه حد می تواند موفق و پایدار باشد!؟ بعد از پاسخ به پرسش فوق است که جایگاه شعری چنین مجموعه ای اعتبار پیدا می کند، پیامدهای فرهنگ جهانی (جهانی شدن) مقوله ای است که نمودش در همه ی عرصه های زندگی اعم از فردی و اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وهنری هویدا شده و جای هیچگونه اما و اگری باقی نگذاشته است. قالب شدن جریان فوق محصول رشد وتوانایی جهش وارو برخورداری زا سطح عقب ماندگی و ضعف مفرط این جریان در پاره ای کشورهای دیگر است.

این اتفاق نادر به وسیله تنوع و توانمندی معجزه گون وسایل و امکانات ارتباط جمعی که ارتباط را تسریع کرده وانتقال داده های اطلاعاتی را تسهیل نموده . در آغاز قرن بیست و یکم به تکاملی شگرف نایل آمده است. اما آیا جهانی شدن توام با یگانه شدن است؟ آیا مفهوم وحدت حاکمیت یگانه و حذف چند گانگی است؟ درحال که هم ماهیت فرهنگ و هم معنی وحدت چنین نیست. ساختار فرهنگ، این متعالی ترین دستاورد بشری بر تنوع در تفاوت استوار است وهستی مجموعه ای از پدیده های متفاوت و متنوع است که  در یک روند مشترک تبادل حیات دارند. فرهنگ نیز نیم تواند بدوور از این رویه ی کلی باشد.

تفاوت و تنوع به همین جهت است که انسان های وابسته به یک فرهنگ هریک به میزان خاصی از داده ها ، آموزه ها و آموخته های فرهنگی بهره می جویند. زیرا انسان که خود مولود فرهنگ است، شناخت وتاویل و گرایش خاصی به هستی و زندگی ومقوله ای آن دارد واین تفاوت به همین نسبت در همه ی انسانها متفاوت است. انسانهای متفاوت مکمل های یم فرهنگ خاص هستند و فرهنگ ها مکمل یکدیگرند. در تاریخ فرهنگ ها هر از چند گاه یک فرهنگ بربعضی از فرهنگ ها تفوق پیدا می کند اما در پایان نه تنها منجر به حذف فرهنگ های مذکور نمی شود بلکه به تقویت آنها کمک می نماید.

از آنجا که عناصر اساسی و عام همه ی فرهنگ ها مشترک بوده و ازماهیتی هم نام برخوردار هستند وماهیت آرمانی این عناصر تعریف شده وتکمیل پذیر نیست، این عناصر با تاثیر از ویژگی های ملی، مذهبی، اقلیمی، نژادی، قومی و تاریخی، صورت ها و شکل های متفاوت و بسیار بازی پیدا کرده و به صورت مستمر در حال نوزایی وساختار شکنی هستند. این عناصر در ذات خود به دنبال اشکال و صورت های متعالی خود هستند واز آنجا که این عناصر آرمانی هرگز محقق نمی شوند، لذا با ماهیتی دینامیک و همیشه پویا همواره جهت دگرگونی ها محسوب می شوند، متن وعناصر فرهنگ ها عبارتند از نوع دوستی، عدالتخواهی، رستگاری و رسایی، زیباگرایی ومطلق طلبی ، جدل با عناصر دست و پاگیر و مخرب ، جدل با کژیها و ستمها، ارتباط با درون و تعالی آن ، رسیدن به انسانی و جهانی آرمانی و الی آخر... در این زمینه ما دارای گنجینه ی غنی و سرشار از معنویتی به نام خرده فرهنگ ها هستیم که حول محور فرهنگ ملی در درازنای تاریخ به رشد و بالندگی پرداخته اند .

فرهنگ کردی کلهری که یکی از این عناصر چند گانه ی فرهنگ ملی است، مالامال از عناصر متعالی انسانی است و از صمیمیت، صداقت، همنشینی با طبیعت، احساس زیبایی، پاکی، روح همگرایی، ارتباط خیالی با عناصر هستی ، رادمردی و غیرت ، عشق، عاطفه و غیره سرشار می باشد. به همین علت است که  شاعران این دیار با پیوندی نوستالوژیایی حسرت خوان زیبایی هایی هستند که نوعی از صورت صادقانه ی آن در حال سپری شدن است. آمال و آرزوهای بزرگ بشری که جوهره ی فرهنگ ها را تشکیل می دهند هیچگاه کهنه و از کار افتاده نمی شوند و همین خواهش های بلند و زیبا هستند که نمی گذارند جریان زندگی در یک سر منزل متوقف شده به میرایی برسد.

باری بهر جهت عنصر اعتراض در شعر ذاتی است. نهیبی است برماندن و باز خوانی َآن صورت و بهشت گم شده و رفتن به فراسویی ناپیدا.

زبان ویژه شاعر: تفاوت اساسی هر شاعری با شاعر دیگر تفاوتی از نوع زبان است . هر شاعری به زبان خاصی از شعر سخن می گوید. شعر با ظرفیت ترین نوع  زبانها است. شاعران خالقان زبان های متفاوتی در شعر هستند. اوج استقلال وپختگی شاعر در تشخیص زبانی او خلاصه می شود. تفاوت شاعر با شاعر تفاوت زبان شعر است. شاعران بزرگ مانند فردوسی، حافظ ،  مولانا، ناصر خسرو، جامی ونیما وسایرین همه از یک پیش زمینه و قابلیت فرهنگی و زبان معیار که در قالب فرهنگ و زبان ایرانی قرار می گیرد بهره برده اند. ولی هر یک عناصری خاص را به شکلی ویژه به شعر تبدیل کرده اند.

زبان معیار با زبان همگانی زبان کلام است. اما کلام در شعر صرفا یک پس زمینه است. شعر کلام نیست، بلکه احساس، ادراک، ارتباط با ناخود آگاه ، کشف وشهود ، تخیل عمیق ودر مجموع الهام خاصی است که  شاعر به پرورش آنها می پردازد. نوعی تصویر سازی وشکل آفرینی وخلق بدیع در ربط با همه چیز است و هر شاعری بنا به استعدادی که در کشف این اشکال وتصاویر بدیع دارد به زبان ویژه ای دسترسی پیدا می کند. هر زبان شاعرانه ای از سه ویژگی برخوردار است: 1- ساختار2- خلق بدیع3- گفتمان.

ساختار وشکل نرمه واران: آهنگر نژاد در نرمه واران مثل هر شاعر دیگری از واژه ها و عناصر آشنای یک فرهنگ استفاده کرده است(په ژاره ، تیه ریک- توچیان- خه یال- قومل- هساره- ئاسمان- سال- کل- نه زر- ته ماشا- زیقار- و...) این عناصرکلامی متداول، معمولی و دم دست هستند. مواد خاصی هستند که شاعر با استفاده از آنها قادر است بنایی به نام شعر بر پا کند. اما آیا صرف ترکیب کلامی و نوعی سازماندهی نحوی و ریختن این کلام درقالب های عروضی شعر به وجود می آید؟ قطع به یقین که نه! نه رمه واران با غزل شروع شده و به شعر سپید منتهی می گردد. خود جلیل آهنگر نژاد به نام یک شاعر نیز محصول چنین روندی است. وی ابتدا در عرصه ی شعر کلاسیک به خود نمایی پرداخته و بعد از یک پرسه زنی طولانی در این وادی پا به عرصه ی شعر سپید گذاشته است. او یکی از موفق ترین شاعران زمان ما است که  بر داده های شعر کلاسیک مسلط می باشد. همدمی او با یکی از غنی ترین ره آوردهای شعر جهان به تقویت روان شاعری او منتهی شده است و تلاش او در مرحله ی بعد از باز آموزی شعر کلاسیک در پی نوعی شعر بوده که با عناصر زنده ی زندگی و فرهنگ و زبان امروزی پیوند برقرار کند. این تلاش به همراه آن دانش به یاری او آمده و او را در عرصه ی نو آوری در یکی از سبک های کهن متداول به نام غزل موفق نشان داده است. زیرا کسی که شعر و غزل یا هر سبک دیگری را نشناسد، نمی تواند در فرایند پر فراز و نشیب شعر اولا موفق باشد. دوما خود به نوآوری دست بیازد.

 آهنگر نژاد چون با ساختار های بدست آ»ده ی شعر کلاسیک ما به خوبی آشنا است و زبان های متفاوت شاعرانه در آنه ا را به خوبی باز خوانی کرده است، نه تنها با زابن شعر آشنا است ، بلکه با زبان شعر خوب مانوس شده است. جوانی که بدون پشتوانه ی مطالعاتی و اندوختن دانش شعری می خواهد طبع خود را در عرصه ای به نام شعر آزمایش کند. در قدم اول زمینه ی عدم موفقیت خویش را فراهم ساخته است. به عبارتی آنهایی که شعر کلاسیک را نمی شناسند نمی توانند شاعران خاص و نو آوری باشند تا قبل از انقلاب غزل از یک متن و شکل واحد برخور دار بود و از عناصر ثابتی مانند می و معشوق و خرابات و مطرب و میخانه استفاده می کرد. شاعر نقبی به گذشته می زد تا بلکه خود را به آن روح  درویش مسلکانه ی خراباتی گذشته وصل کند گوئی ورود عناصر کلامی ، حس ادراکی و شهودی نو به این عرصه به منزله ی ویروس های مهلکی هستند که سلامت شعر را به خطر می اندازند.

وقتی یک جامعه در عرصه های مختلف دچار رکود و ایستائی میشود خواه ناخواه این اتفاق در زمینه ی ادبیات و شعر نیز حضور پیدا می کند . انقلاب و به دنبال آن جنگ عواملی بودند که ناپایداری عناصر عالم و آدم را به نمایش می گذاشتند. در این شرایط هم حیات ناپایدار نشان می داد و هم عناصر زندگی بسادگی دستخوش تحول و دگرگونی می شدند. انسان در شرایط سخت فراق و غربت و بی قراری به دو گونه پاسخ می رسد یکی مراثی و دیگر عشق است اناسن شرقی و خصوصا انسانی ایرانی در این شرایط مشابه است ...