شماره 208 صدای آزادی منتشر شد
یادداشت اول
چه فردايي در انتظاركرمانشاه است؟
تغييرات عرصهي مديريتي و آمدن چهره هاي تازه به عرصه هاي اجتماعي ، فرهنگي ، سياسي و... هميشه حس تازه اي را نصيب ناظران كرده است . اينكه » نو كه آمد به ...« در فرهنگ ما ريشه دوانيده است شايد ناشي از اين تفكر است .
اما در وراي اين حرفها هميشه حقايقي نهفته اند .حقايقي كه در دنياي متلون امروز تا حدودي آشكار و گويا با ما حرفها دارند . اين روزها شاهد تغييراتي در سطح مديريت كلان استان كرمانشاه هستيم كه به تبع آن در استانهاي همجوار نيز اين تغييرات تا حدودي مشهود است.
اين طبيعي است كه هر مديري كه روزي معارفهاش برگزار مي شود ، بايد چشم براه توديعي هم باشد . همچنانكه خود اين مديريت استان هم معارفه هاي بسياري با نظرش در استان عملي شد و هم ناظر توديع هاي فراوان بود . و »بالاخره خياط در كوزه افتاد ....« استاندار هم رفتني شد . رفتني كه خيلي خيلي ها را متاثر نكرد همچنانكه آمدنش نيز !. در طول مديريت مهندس غفوري كه او را مديري آرام مي شناختند ،كرمانشاه اتفاق برجستهاي را شاهد نبود مشكلاتي همچون بيكاري ، و...همچنان گريبان گيرند و حرفها در بطن خويش با اهل خرد دارند. در زمينهي فرهنگ و هنر ، اقتصاد ، ورزش تحولي ايجاد نشد كه خيره كننده باشد . اما حد اقل حرمت انساني به ما مي گويد براي كارهاي كرده و نيات خوب عملي نشدهاش او را گرامي بداريم و دست مريزاد بگوييم .
اما بايد به مهندس هاشمي ورودش را تبريك بگوييم و در همين ابتدا بگوييم كه هر آمدني با رفتني برابر است اي خوش آن كس كه در رفتنش ديگران دريغا گو باشند . هاشمي را بسياري از هم استاني ها مي شناسند و مهمتر آن كه هاشمي استان را مي شناسد و بر بسياري از مشكلاتش آگاهي كامل دارد .
نيز بسيارند كساني كه در طول مديريتش در استان شاهد تلاشهاي» آگاهانه و عالمانهي « وي بودهاند و كلان نگري هايش را ستودهاند . نيز شاهد اصطكاك ها با وي و همراهي نمايندگان مردم با وي بودهاند . اينها نيز به گونهاي بارقه هايي از اميد را در اذهان مردم ايجاد كردهاست . اكنون استان چشم براه توان مديريت و خلاقيت آگاهانهاي اوست تا با همدلي بيشتر افق هاي آينده را آبي تر ببينند .
اكنون جوانان پوياي اين ديار مشتاقند تا ديوار حصين بيكاري را بشكنند . مشتاقند تا با گامهايي مثبت در عرصه هاي فرهنگي ،ورزشي ، اجتماعي شاهد تحقق آرمانهايشان باشند تا در بستري پويا و دلنشين به نام ايران اسلامي عزيز سرود زيباي زندگي و مهر را زمزمه كنند . اميدواريم كه با آمدن مديري همچون هاشمي شاهد باليدن استان كرمانشاهي باشيم كه هميشه گذشته اش از حالش بهتر بوده است . اما اين بار اين استان مي خواهد آينده را مرتفع تر ،مترقي تر و سربلند تر طي نمايد .
كارواني كه بود بدرقه اش لطف خدا
به تجمل بنشيند به جلالت برود
*****
حكايت ما و فوتبال كرمانشاهي
جوانان حق دارند كه به عنوان كرمانشاهي صاحب تيم قدرتمندي در ليگ برتر فوتبال باشند . اين نكته اي است كه هيچ انسان منصفي آن را رد نمي كند و همين مسئله باعث مي شود كه به نوعي به خاك و ديارشان اميدوارانه تر نگاه كنند و با داشتن تيمي كه در اين ديار مايه ي سربلنديشان باشند، عشق به كرمانشاه را در دل خود بپرورند .
هفته ي پيش به همراه فرزندانم به ديدن باز ي تيم شيرين فراز با مهركام پارس رفتم جمعي تماشاگر خون گرم ، سكوهاي نسبتا سرد و يك بازي يخي، اولين برداشتهاي من از فضاي ورزشگاه بود . بازي ادامه پيدا كرد با همان فضاي رخوت آلود ،گاه گاهي يك تماشاچي احساساتي از سمت راست ما بلند مي شد و دروازه بان تيم حريف را با جملاتي عجيب صدا مي كرد و نااميدانه مي نشست . آن دروازه بان مهربان نيز فقط گاه گاهي لبخندي مي زند و دستي تكان مي داد .
دقايق پي در پي سپري مي شدند . اتفاقات حاشيه اي جذابتر از داخل زمين بود مثلا ًگاهي نو جواني پايش را از گليم خودش درازتر مي كرد تا يكي از ماموران خدوم انتظامي سراغش بيايد و او را براي تذكري فرا بخواند در اينجا بودكه صداي تماشاچيان بلند مي شد : » ولي كه ولي كه« . در طول بازي حدود ده باري شاهد اين قضيه بوديم و مامورين مهربانانه تماشاگران را راضي مي كردند .
دقايق پي در پي سپري مي شد و بازي همچنان رخوت آميزمي شد . انگار بازي كنان براي تمرين مختصري به زمين آمده بودند .گاهي وقتها فكر مي كرد م اگر بچه هايم را به داخل زمين بفرستم بهتر از آنها بازي مي كنند اين را بعضي از تماشاچيان ديگر نيز اعتقاد داشتند و مي گفتند اي كاش ما به جاي آنها به بازي مي رفتيم . نيمه ي دوم آغاز شد.
بازي همچنان تعريفي نداشت ، شعار تماشاچيان حرفهاي تازه تري داشت : فكري فكري بكن ! فكري فكري بكن! اما ظواهر بازي نشان مي داد كه يا فكري ،فكري نكرده است . يا فكري به ذهنش نمي رسد . هوا كم كم سرد مي شد و بازي با همان سردي به دقايق آخري مي رسيد دروازه بانهاي دو تيم در طول بازي احتمالاً دفترچه ي خاطراتِ ذهنيشان را ورق مي زدند . وكوچكترين زحمتي را متحمل نشدند . تنها آن دروازه بان مهربان گاه گاهي نرمشي مي كرد و به تماشاچي عصباني كنار دست ما لبخندي مي زد .
دقايق پاياني بازي لحن شعارهاي تماشاچيان كلي تفاوت كرد . فكري را كه تا اواخر بازي با لحني محترمانه مي خوانند ، جور ديگري برايش شعار مي دادند . شعارها شامل بازيكنان نيز مي شد : بازيكن ... غيرت نمي خوايم نمي خوايم . حالا خبر نگاري با دوربين فيلم برداري به كنار تماشاگران آمده است چند جوان متعصب با شور و هيجان حرف مي زنند و حرف مي زنند .
با احتياط تمام از ميان جمعيت خود را به بيرون مي رسانيم اما حكايت تيم فوتبال كرمانشاه همچنان دغدغه ي ذهني من و بسياري از تماشاگرا ن است و مي پرسيم كه ما از بقيه استانها چه كم داريم چرا يك مدير دلسوز ورزشي در پي سر وسامان دادن به يك تيم كرمانشاهي نيست . بين ما و همدان چه قدر فاصله است ؟ بين شيرين فراز و پاس چقدر ؟ آيا مسئولين ما نتوانسته اند يكي از تيم هاي ليگ برتري با نام كرمانشاه به اين ليگ روانه كنند تا هم جوانان ما به خود باوري برسند و دركنار اين تيم استعدادهاي جوانان ما نيز پرورش يافته واز سوي ديگر سرگرمي ارزنده اي براي اين خيل فراهم سازيم ؟ مديريت قبلي استان نشان داد كه نمي تواند در اين عرصه گام بردارد چشم به راه مديريت تازه تر مي مانيم و مطمئنيم مهندس هاشمي مي تواند گره گشاي مشكلاتي اين چنيني باشد .